آزادوار شهری به قدمت تاریخ

زبان دموكراتيك قائل به گفت‌وگوست؛ گفت‌وگويي كه هيچ يك از طرفين نه حقي براي خود قائل است كه داعيه‌دار حقيقتي غايي و نهايي شود و نه براي ديگري. عجيب است تصور گفت‌وگويي كه چنين حقي براي طرفين به رسميت شناخته نشود؛ به ويژه براي مايي كه همواره تاريخ، در تمام عرصه‌هاي زندگي اجتماعي‌مان، يا تك‌گو بوده‌ايم و يا گوش‌مان را به يك ديگري اجاره داده‌ايم و او گفته است و ما گوش سپرده‌ايم. آنكه قائل به گفت‌وگوست ادعاي حقيقت‌گويي را جز در سايه سلطه يكي بر ديگري ميسر نمي‌داند. سلطه‌اي كه مي‌تواند به اعتبار شكل‌هاي متفاوت، ثروت، تبار يا هر آنچه حقي ويژه براي يكي از طرفين گفت‌وگو قائل مي‌شود اعمال شود. از اساس هيچ گفت‌وگويي آغاز نمي‌شود مگر آنكه حق برابر، براي سخن گفتن مفروض باشد و بدون چنين فرضي اگر هم صورتك‌هايي در حال گفت‌وگو را شاهد باشيم در پشت‌اش كساني نشسته‌اند كه براي خود و با خود سخن مي‌گويند و به قول استادي گفت‌وگوي كرهاست! اما اگر آغاز گفت‌وگو مستلزم حق برابر سخن گفتن طرفين است، و اگر حقيقت را كسي صاحب نباشد چگونه مي‌توان پاياني براي گفت‌وگو قائل بود؟ كدام سخن است كه بايد محصول گفت‌وگو تلقي شود؟ آيا اين يعني گفت‌وگو براي هيچ؟ گفت‌وگويي كه سرانجامي ندارد؟ و اين گفت‌وگوي بي‌پايان انگار باز‌‌ همان قصه گفت‌وگوي كر‌ها را يادآوري مي‌كند و اين چرخه راه فراري ندارد جز با قائل شدن به توافق و به رسميت شناختن آن. توافق موقتي بر سر حقيقت است كه گفت‌وگو را موقتا پايان مي‌دهد و توافق‌‌ همان اجبار نيست! توافق متكي بر هوشياري است و اجبار مبتني بر بيهوشي. توافق مستلزم تدبير و درايت است و اجبار مستلزم چشم و گوش‌بستگي. و حالا ديگر تفاوتي نيست ميان جبري كه خودخواسته مي‌پذيريم يا از سر استيصال به آن تن مي‌دهيم. اجبار به هر شكل و طريقي آدم را به آدمكي دست‌بسته و اسير بدل مي‌سازد كه اختيار از كف داده و حق تعيين تكليف را به ديگري واگذار كرده است. حق برابر براي سخن گفتن، گفت‌وگوي بي‌پايان، و حقيقت توافقي سه ضلع مثلثي است كه زبان دموكراتيك را مي‌سازد و هر كدام كم باشد يا گفت‌وگو را مختل مي‌كند يا توافق را. حفظ اين سه‌ضلعي است كه ضمن پذيرش كثرت و تنوع آرا (بخوانيد «حق متفاوت بودن») در عمل مي‌تواند از درافتادن در آشوب در امان‌مان دارد؛ امن و اماني كه لازم نيست براي كسب‌اش آزاديمان را به پاي آن قرباني كنيم تا مبادا «جنگ همه عليه همه» درگيرد. تلاش در جهت اين آرمان اما در عمل ميسر نيست جز با كثرت و تعدد تريبون‌هاي سخن‌پراكني. تريبون‌هايي كه مراقبت مي‌كنند از تداوم گفت‌وگو. در اين صورت گرچه بي‌ترديد هر تريبوني خواسته يا ناخواسته شكلي از سلطه را به ديگران اعمال مي‌كند اما تعدد آنها توازني به بار مي‌آورد و حالا اين تويي كه هم تريبوني داري كه تلاش مي‌كني حرفت را به كرسي بنشاني و همين تلاش، تو را در تقابل با ديگر تريبون‌ها به گفت‌وگو وا مي‌دارد. چگونه مي‌توان تصور كرد زباني دموكراتيك در عرصه سياسي مبنايي براي گفت‌وگو شود در جامعه‌اي كه نهادهاي اجتماعي‌اش مبنايي دموكراتيك ندارند. زبان دموكراتيك در عرصه سياست همبسته است با خانواده دموكراتيك، آموزش دموكراتيك و... در جامعه‌اي كه مبناي روابط در خانواده و آموزش و دولت و... نه گفت‌وگو كه تك‌گويي به اشكال متنوع است چگونه مي‌توان تصور كرد زبان سياست دموكراتيك باشد.

منبع:روزنامه شرق


نویسنده: داود ׀ تاریخ: شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:ملزومات ,زبان ,دموكراتيك,ملزومات زبان دموكراتيك,طرفين , حقي ,حقيقت, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است